بسمهتعالی آیا اخلاق واقعیتی عام دارد یا نسبی است؟ 7-9-90 ادعا این بود که اخلاق نسبی است و نشانه آن هنجارهای متفاوت در سراسر جهان است. دو کیس معروف ذکر شد. فرزندکشی و دوم مسأله چند شوهری (Poliyandry) این پدیده در تبت و بخشی از شمال هند وجود دارد. اگر این نحوه ازدواح مقبولیت عامه در این منطقه داشته باشد ادعای شما با مورد استثنی مواجه خواهد بود. شبکه تحریم جنسی به این معنا است که در تمام جوامع ازدواج افراد خاصی با افراد خاصی منع شده است. این شبکه تحریم جنسی مثل دائرهای استکه افراد داخل این دایره نمیتوانند با هم ازدواج کنند. این شبکه در جوامع مختلف از سعه و ضیق مختلف برخوردار است. در جامعهای فقط برادر خواهر محرماند و برخی جوامع حتی پسرعمو با دختر داعی ازدواج نمیکنند. این تلقی عمومی در تبت شکسته شده است و همزمان دو آقا با یک خانم ازدواج میکند و ادعای عام را زیر سوال میبرند. نشان می دهد اخلاق عمومیت ندارد. در تحلیل این مساله باید توجه داشت که هنجار اخلاقی بودن عمل امری است و مجاز شمردن عمل به خاطر شرایطی امر دیگر است. در میان اسکیموها قتل دختر نه به عنوان امر اخلاقی بلکه به عنوان امری ناگزیر جریان دارد آنهم به ندرت. اساسا زندگی کردن در قبیله تربا با شرایط زیستی بسیار دشوار که زمین برای کشاورزی ندارند و مایملک محدود دارند. خانواده برای حفظ بقاء نباید تجزیه بشود. به همین دلیل اگر دوتا پسر داشته باشند و بخواهند تشکیل خانواده بدهند ترجیح میدهند خانواده متمرکزتر باشد و یک زن برای دو پسر بگیرند. دغدغه پسر اول این است که از رابطه سه نفره خارج شود و خانواده مستقلی تشکیل دهد. اگر خانوادهای هم دو دختر داشته باشند ترجیح میدهند به یک مرد بدهند که مایملک حفظ شود. با آوردن موارد حاد و رادیکالی اینچنین نشان دهنده این نیست که اخلاق عمومیت ندارد. این موارد خاص در هر عرصهای هست و اختصاص به اخلاق ندارد. بنابراین نسبی گرایی با کمک این دو کیس نمیتواند عمومیت اخلاق را از بین ببرد. آیا میتوان هنجارها و قواعد عامی پیدا کرد که اختصاص به شیعه نداشته باشد. شواهد متعددی وجود دارد که نشاندهنده قاعده جهانی است. اولین قاعده مراقبت از فرزند است. این امر اگرچه غریزی باشد ولی تارک آن را سرزنش میکنند. کمترین بدرفتاری با فرزند ممکن است جرم به حساب آید. در انگلیس تنها گذاشتن بچه زیر 10 سال جرم است. این قانون در همه جا از حساسیت برخوردار است که نشان دهنده عرف قانون جهانی است. در برخی از موارد نقض این قاعده به تنبیه میانجامد. بزرگترین دلیل این قانون این است که ما بقای نسل داشتهایم. جوامع برای کوتاهی در این قاعده اخلاقی کیفر میدهد به انحاء مختلف و این قاعده عمومی است. در نسبی گرایی اخلاقی تزی بود به عنوان وابستگی، در هر فرهنگی اخلاق را جوری تعریف میکنند این سخن همه سخن نیست. ما باید از فرزند مراقبت کنیم و مصداق و مقدار آن تابع فرهنگ است. دین شرایط اجتماعی و اقتصادی و باورهای منطقه در این اصل دخیل است. شکل این مراقبت در مقطعهای تاریخی و نقاط جغرافیایی متفاوت است. در برخی از مناطق آفریقایی، مادر برای زایمان به جنگل میرود و تنها بچه را به دنیا میآورد و با دندان ناف را میبرد و بچه را در رودخانه آلوده میشوید و به قبیله برمیگردد. مراقبت یعنی مادر کاری کند که بچه زنده بماند و به ثمر برسد و بتواند از خودش مراقبت کند. در جوامعی بچه را از پنج سالگی به کار میگمارند که به کار کردن عادت کند و این با فرهنگ اروپایی متفاوت است ولی برای روستایی عین توجه است چون این روند و مسیر سبب میشود بچه از هجده سالگی بتواند خانواده تشکیل دهد و خود را اداره کند. در برخی از جوامع فرزند را شیر میدهند و در عین ولع بچه او را از شیر میگیرند دوباره به او شیر میدهند ودر توجیه این کار میگویند بچه باید ناکامی را در زندگی بیاموزد. یا مسئله تنبیه بدنی تا سی سال پیش در کشور خودمان مرسوم بود و امروزه کار ناپسندی شمرده میشود. دانش آن آدمها چنین بوده استکه برای فهماندن درس باید بچه را تنبیه کرد. فهم ما از یادگیری و شکل گیری معرفت عوض شده است. بنابراین اصل اخلاقی ثابت مراقبت از فرزند همه جایی است و تفاوتهای آن ناشی از تلقی مردم و جوامع در شکل مراقبت از فرزندان است. اگر مستندهای متفاوت در باب عبادات و عزاداریها و غیره را بررسی کنید جوامع در عین پراکندگی اشتراکات متعددی دارند. اخلاق هم چنین است، در موارد گزارشاتی هست که مادران فرزندان اول یا ناقص خود را به رودخانه میاندازند. در بررسی میبینید فرزند اول در این فرهنگ سهم خدایان است و مادر آن را در راه خدا قربانی کرده است. قتل فرزند ناقص هم مانند کار اسکیموها از باب تزاحم است و نه دلیل نسبی گرایی. شهود همه ما هم همینطور است که ما از بچه نونور خوشمان نمیآید چون احساس می کنیم فرد لوس نمیتواند بعدا از پس کارهای خودش برآید. بسیاری از افراد جامعهستیز از این دست بچههای نونور بودهاند. دومین قاعده اخلاقی جهانی، قاعده منع قتل ناموجه انسانها است. در ده فرمان آمده است که تو قتل نخواهی کرد. ولا تقتل نفسا، جامعهای موردی از جواز قتل نیامده است چون منجر به هرج و مرج میشود. در طول تاریخ با توجه به عوامل توحش، بربریت و شرایط استثنایی جامعه دائره موجه بودن وسعت یا ضیق مواجه شده است. در هر دوره هم که جواز قتل صادر شده است حکم به نا انسان بودن بکنند. هیتلر دیگران را اصلا انسان نمی دانست. در افریقا انسانها را شکار میکردند چون میگفتند مگر میشود انسان سیاه باشد اینان نفرین شدگان اند و برای تفریح آنها را شکار میکردند. همه جوامع برای این قاعده استثنا درست میکردند. در شرایط جنگی ممکن است این دایره تغییر پیدا کند. در فقه اسلامی داریم تترس جایز است در جنگ مسلمانان و کفار عدهای از افراد غیرنظامی را جمع میکنند سپر انسانی درست میکنن و پشت آن کمین میکنند و به مسلمانان تعدی میکند. وای جایز است حمله کنید و دشمن را بکشید ولو سپر انسانی قربانی شوند. در این جا برای جلوگیر از تعدی به انسانهای بیشتر افراد بیگناه قربانی شوند. در قرن هفدهم فردی میآید (سزار واکاریا) و نسبت جرم و مجازات و فردی بودن مجازات را مطرح میکند. در قدیم قاعده ثار یعنی خون در برابر خون مطرح بود یعنی در برابر کشتن یک فرد از یک قبیله می توانستند هر کدام از قبیله دیگر را بکشند. اسلام آن را تبدیل کرد به قصاص که یک حق است و فردی است. در میان متون کهن فقط قران تناسب را آورده است. العین بالعین و السن بالسن. یکی از کارکردهای دین در اخلاق این است که دین اخلاق را ارتقا می بخشد. اگر کسی به گوش شما سیلی زد فقط یک سیلی باید بخورد. تا چند وقت پیش تا قرن نوزدهم دزد اسب محکوم به مرگ بود. امروزه به سمت تناسب و سبک سازی جرائم پیش میروند. سوال: در اخلاق ضامن و پشتوانه ممنوعیت قتل جامعه است یا وجدان فرد؟ در تمام جوامع انسانی با مردگان احترام میگذارند. نوع احترام فرق میکند، هندوان میسوزانند، بوداییان قطعه قطعه میکنند، در مسیحیت ژاپن می سوزانند و خاکستر را به بازماندگان میدهند، در اسلام میشویند و کفن میکنند و دفن میکنند، بخشی از این تفاوتها نه به خاطر خود حکم اخلاقی است، بلکه به خاطر باورهای تئولوژیک است. بوداییان نمیتوانند مردگان را دفن کنند بهترین گزینه این است که در اختیار پرندگان بگذارند. توهین آن است که مرده را رها کنند. در مسیحیت لباس خوب و احترام کامل است. این تفاوت ها سبب نسبی بودن اخلاق نیست و با توجه به دانش و شرایط هر قوم احترام متفاوت است. گل در غرب ارزشمندترین چیز است و در چین یک کاسه برنج میبرد برای مرده. این قاعده براساس هنجارهای هر جامعه است. این اعتماد ممکن است منشأ سوء استفاده هم باشد ولی در غیر این صورت نظام جامعه از هم میپاشد. خداوند میفرماید ان جائکم فاسق بنبأ فتبینوا. در زمانهای خاصی که غلبه با دروغ است باید بیشتر دقت کرد. برخی مشاغل یا مسائل اقتصادی برای رعایت و پرهیز از آسیبهای بعدی باید دقت بیشتری داشت. اما ریشه این اخلاق کجاست؟ در روانشناسی تکاملی میگوید در ژنتیک و هابز میگوید قرارداد و یکی میگوید فطرت و نتیجه همه این اقوال این است که در برابر نسبی گرا این موارد را میآوریم و حرف نسبی گرا را نفی میکنیم. لذا از نسبی گرایی معدود کسانی هستند که از این قاعده دفاع میکنند از جمله دیوید وونگ از نسبی گرایی رقیق دفاع میکند. دروغ یعنی گفتن چیزی که شما به آن اعتقاد ندارید برای فریب و سوء استفاده از دیگران. جوامع آمدهاند برای دروغهای بی ضرر قانون وضع کردهاند. در آوریل روزی است که میتواند دروغ گفت هرکه در آن روز گول بخورد به او میگویند قربانی آوریل، حتی انجمن دروغگویان در امریکا فعال است. تصور اینکه دروغ عمومیت پیدا کند تصوری وحشتناک است. از نبی مکرم اسلام ص پرسیدند، مومن دروغ میگوید حضرت فرمودند خیر. الْمُؤْمِنُ يَزْنِي قَالَ قَدْ يَكُونُ ذَلِكَ قَالَ [قُلْتُ] الْمُؤْمِنُ يَسْرِقُ قَالَ قَدْ يَكُونُ ذَلِكَ قَالَ [قُلْتُ] يَا رَسُولَ اللَّهِ الْمُؤْمِنُ يَكْذِبُ قَالَ لَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَى إِنَّما يَفْتَرِي الْكَذِبَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ[1] در همه جوامه چنین قاعده ای هست و برای رعایت آن رویههای قضایی درست میشود برای اثبات گناهکاری یا بیگناهی افراد. این رویه ها همه جایی است و وجود رویه های قضایی در همه تاریخ نشان دهنده عمومیت این قاعده اخلاقی است. در طول تاریخ این رویههای قضایی برخی عجیب و غیر اخلاقی بوده است. در یونان باستان حق با کسی بوده است که صدایش بلندتربوده است. تحلیل آنها این بوده است که کسی که سینه سوخته است از ته دل فریاد میزده است. در ایران باستان برای نشان دادن بی گناهی از آتش باید می گذشت. یا سوکند میخوردهاند یعنی آب گوگرد میخوردهاند اگر راست میگفتهاند چیزی نمیشدهاند. یا شکنجه میشده اند. تفاوت باور نظام کلی اخلاق را تغییر نمیدهد که حق باید به حقدار برسد. همه در سرشتمان هست که متقلب را باید مجازات کرد. لذت می بریم از این که متقلب به دام افتاده است و مجازات شده است. متقلب منفور است در همه جوامع. در حوزه اخلاق پدیدهای داریم به عنوان مفت خور (Free Rider) هابز میگوید انسانها دوست دارند به همه خواستههایشان برسند ولی چون نمیشود انسانها از بخشی از خواستههایشان صرفنظر میکنند برای اینکه به دیگر خواستههایمان برسیم. انسانها در شرایط بحران عقلشان ازکار میافتد و در شرایط عادی از عقلشان برای رسیدن به برخی از خواستهها. این میشود قرارداد و قاعده برخی از آدمها هستند در عین تمایل به مقررات میخواهند همه اطاعت کنند و آنها در بروند. جامعه با این اشخاص به شدت برخورد میکند. قانون را می شکند در عین حال این که اعتقاد به اهمیت وجود قانون دارد. اختلاس کننده از بانک با قانون بانکی موافق است ولی آن را میشکند. مبارزه با متقلبان اختصاص به انسانها ندارد و در بعضی حیوانات هم وجود دارد. در روانشناسی شاخهای وجود دارد به نام روانشناسی تکاملی. ریچارد داوکینگ در کتاب ژن خودخواه (The selfish gene) در کبوترها نظام انگل گیری وجود دارد که در میان میمونها هم وجود دارد. اگر کبوتری یک طرفه عمل کند از جامعه کبوتران دفع میشود. از کجا کبوترها به این جا رسیدهاند. در تاریخ دو نوع کبوتر داشتهایم یک نوع پپه (Socker) اگر همه همدیگر را تمیز کنند هیچ مشکلی نیست. در بین کبوترها برخی متقلباند (Cheaters) فقط منتظرند دیگران اگر همه این طور باشند از بین میروند. پس از مدتی از میان کبوتران پپه عدهای پیدا میشوند که متقلب میشوند. پپهها دائما تمیز میکنند و تمیزکنندگان از بین میروند و پس از مدتی متقلبان هم از بین میروند. از بین متقلبان یک نسل جهش یافته به وجود میآید که موسوم به کینهتوزان (Grugers) هستند یا معتقدان به مقابله به مثل. همیشه مترصد تمیز کردن اند و اگر طرف مقابل او را تمیز کرد ارتباط هست اگر تمیز نکرد برچسب میخورد و طرد میشود به تدریج یک نظام اخلاقی شکل میگیرد به نام این به آن در (tit for tat) اخلاقیات چشم در برابر چشم. در حیوانات فری رایدر وجود ندارد چون به سرعت طرد میشود. در نیمه دوم قرن بیستم وجود جهان دو قطبی، بحثی مطرح شد که چه نظام اخلاقی وجود دارد که این روابط تنظیم شود. کدام ضوابط اخلاقی باید حاکم شود. پیتر سینگر کتابی دارد به عنوان (Haw are we to live) او ضوابطی تعریف میکند و چند اصل اخلاقی پیشنهاد میکند میگوید اگر در شرایطی قرار بگیرید اولین اصل اصل همکاری است. براساس منطقه مقابله به مثل اولین اصل اخلاقی آمادگی برای همکاری است. در ضمن منطق مقابله به مثل گفته میشود که باید متعادل بود یعنی 1- اصل بر اعتماد و صداقت است من خرج کنم و او هم خرج میکند. 2- خوبی به خوبی و بدی به بدی پاسخ داده شود. همینکه قواعد و اصول اعتماد را رعایت نکرد بازی را قطع کن. 3- آسان بگیر. 4- اگر اظهار ندامت کرد ببخش. این عقلانی ترین منطق برخورد همین استراتژی در مقابل دیگران است. از دل این هنجارها هنجارهای دیگری در میآید و همه قواعد دیگر به نوعی به این قواعد باز میگردد. کهنترین قاعده عام اخلاقی قاعده زرین است که همه قواعد به این قاعده عام می رسد. بنابراین نسبی گرایی نظریه درستی نمیتواند باشد. بنابراین قواعد عام اخلاقی جاری در همه فرهنگها داریم. با توجه به وجود این ارزشهای اخلاقی در فرهنگها و ادیان مختلف میشود گفت ارزشهای اخلاقی مستقل از دین است هرچند ادیان میآیند اخلاق را گسترش میدهند مگر اینکه معتقد به وحدت متعالیه ادیان باشید. برخی گفتهاند ما واقعیت اخلاقی نداریم. در جلسه بعد دیدگاه مکی رئالیزم اخلاقی مطرح میشود و بحث خواهد شد که برخلاف جذابیتهای نسبیگرایی چه نقصهایی دارد. [1] . مستدركالوسائل 9 86 120- باب تحريم الكذب ..... ص : 83
نظرات شما عزیزان:
|
About![]()
هوالحق خوش آمدید این وبلاگ برسر آن است که درحد امکان وبه قدربضاعة مزجاة خود به شکل تخصصی به علوم به پردازد واین محتاج لوازمی است که قطعا یکی ازآن ها کمک بازدیدکنندگان است،پس عنایت تان راچشم درراهم و... به علت خدمت هانری کربن به فرهنگ بشریت ونیز اسلام وایران وبلاگ به عکسش مزین شد. Archivesاسفند 1390دی 1390 آذر 1390 آبان 1390 مهر 1390 شهريور 1390 Authorsناصر علی نژادLinks
روزنامه های ایران LinkDump
" title="">لیموباکس Categories
فلسفه کاربران آنلاين:
بازدیدها :
|