بسمه تعالی دین و سکولاریسم جلسه هشتم 29/8/90 تئوریهای سکولاریسم، نکتهای که درباب تئوریها وجود دارد این است که تئوریها براساس اتفاقات پدید آمده در نقاط دیگر جهان با شرایط خاص آن جامعه بوده است و هیچ کدام با شرایط ایران سازگار نیست. هدف از ارائه و احصاء تئوریها بررسی پیامدها و شاخصهای ملموس است که با بررسی این پدیدهها میتوان جامعه خودمان را بررسی کنیم. برخی معتقدند مثل مارکس که دو چیز از بین خواهد رفت دین و دولت. لخنر معتقد است که عرفی شدن محو خواهد شد. آگوست کنت نیز چنین است که مرحله ربانی، فلسفی، پوزیتویستی چنین استنباط میشود دین مربوط به دوران کودکی بشر است و به تدریج از بین خواهد رفت و حال آنکه همو و هم مارکس خود دو دین ساختند برای حفظ انسجام جامعه. دستهای دیگر از نظریات معتقدند دین دچار فروکاهش و حاشیهای شدن است که بیشترین نظریه پردازان به این امر معتقدند و قابل توجیه تر هم هست. دسته سوم معتقدند که نه محو و نه فروکاهش، بلکه تغییر رخ خواهد داد از صحنه زندگی خارج نمیشود بلکه دین آنها را دگرگون میکند تا با شرایط جدید انطباق پیدا کنند. این اعتقاد برخاسته از دیدگاه دورکیم است که موجب صیانت از جامعه است. چون دین در جامعه جدید وجود دارد باید تغییر و تبدل پیدا کند. دیدگاه چهارم معتقد است دین در برابر فرایند عرفی شدن شاهد مقاومتها و ایستادگیهای بیشتری هستیم. مقاومت دین در شرایط تهدید عرفی گرایی بیشتر میشود. در فرایندهای پیشرفته عرفی شدن جریانات قدرتمندی پیدا میشود مثل بنیادگرایی. برخی هم در جریان میگویند این آخرین مقاومت دین در دنیای کنونی آخرین تلاشهای خصم است و آخرین رمقها است. عرفی زدایی جریانی است نشانه موفقیت عرفیگرایی. (New Religious Movements)، به خاطر فقدان کلیسای کنترل کننده دینهای جدیدی هستند به خاطر گستردگی عنوان جنبش به آنها اطلاق میشود و با جریان بیداری متفاوت است. هر دوی این جریانات نقض تئوری عرفی شدن نیستند و بلکه پیامدهای محتمل پدیده عرفی شدن است که موید عرفی شدن است. مسئله بیداری اسلامی و حتی انقلاب اسلامی را برخی تعبیر به گام بلند به سوی عرفی کردن جامعه است که منسوب به آقای حجاریان است. بحث تشخیص مصلحت فقهالتربیه و سایر اقدامات و احیای مدرنیته گام بلندی به سوی تئوری عرفی شدن است. در جوهره این بحثها جوری حتمیت جاری است که مثل قانون مطلق علیرغم همه موانع به حرکت خودش ادامه میدهد. البته اینگونه مباحث و ادعاها خالی از خدشه نیست. اقبال دینی دو جریان مهم است: اقبال امریکایی و نه اروپایی. اقبال شرقی. برگر معتقد است برای تئوریها فقط اروپا را بررسی کردهاند و از امریکا و شرق غافل بودهاند خصوصا کشورهای اسلامی که دین در آنها احیاء شده است. این دو شاهد مثال در امریکا با (New Religious Movements)، ا و جریانهای اسلامگرایی در شرق. باید بررسی کرد این دو شاهد بر عرفیگرایی است یا برضد آن است. البته اقبال دینی شامل ادیان چهل تکه و سلف سرویسی هست و تفکیک خاصی برای آنها و ادیان راستین نمیگذارند. در عین حال نباید تحلیل روی آنها باید به تفکیک این ادیان سلف سرویسی و بیداریهای دینی در اسلام توجه داشت. امر ادیان جدید یک امر مد و موج است و ریشه در این جا ندارد نوع پوشش و سبک زندگی چون ریشه ندارد نگرانی آفرین نیست و نمیتوان آن را به مسئله اجتماعی تبدیل نمیشود. آنچه در اسلام نگرانی آفرین است فرقهگرایی است. جنبشهای دینی اگر با بی اعتنایی برخورد شود زودتر مرتفع خواهد شد ولی با بها دادن به این جنبشها باعث رونق میشود. عرفی شدن در جوامع اسلامی و در بین مسلمانان با سه سطح دین، جامعه و افراد در مسیحیت برخاسته از آموزهها، متولیان، پارادایمهای همسو با اتفاقات رخ داده مثل انقلاب فرهنگی، انقلاب فرانسه و گسترش شهرها. در بحث اسلام طبعا سراغ اسلام از حیث آموزهها خواهیم رفت. زمینههای آموزهای که در مسیحیت بود و عرفی شدن را شتاب بخشید باید دید در اسلام هم وجود دارد یا خیر. به نظر میرسد زمینههای آموزهای نقش مهمی دارد. نوع آموزههایی که داشته باعث رشد فرایند عرفی شدن شده است. البته ما از مزیت دیر آمدگی برخورداریم که سبب میشود ما مشرف بر خطاها و پیروزیها هستیم. دیرآمدگی البته گاهی سبب مشکل میشود مثلا در بحث توسعه میگویند ما زمانی به کاروان توسعه میخواهیم برسیم که پازلها پر شده است. نفت و گاز تمام شده است، تازه ما به دنبال خانه خالی بودیم. در گامهای نخسیتن توسعه برنامه موضوعیت ندارد ولی برای این اواخر برنامهریزی لازم است. دیرآمدگی مزیت دارد و ضرر هم دارد. دیرآمدگی مزیت را برای انسانها دارد چون فعالاند و اراده دارند و میتوانند مسیر را تغییر دهند اگرچه مسیرهایی مثل اتوبان است اگر اشتباه رفتی باید صد کیلومتر بروی تا برگردی به همین خاطر ترجیح میدهی که بروی. مقایسه اسلام و مسیحیت دو مسئله وجود دارد: تفاوت آموزهای و مزیت دیرآمدگی. مناسبات نابرابر و استعماری کشورهای غربی فاکتور مهمی بوده است که امروزه این مناسبات در حال قطع شدن است. دهههای 50 و 60 کشورهای آزادی بخش که استعمار ستیز بودهاند ولی با استعمار نو این سیطره احیا شد. چون این کشورهای استقلال یافته باید اداره میشدند و این کشورهای استعمارگر بودند که ایشان را اداره میکردند. امروزه دو موج جدید استعمارستیزی در کشورهای تحت سلطه برقرار است. کشورهای وابسته حاشیه سودهایی دارند که نمیتوان از آن غافل بود. اگر پول کشوری جهانی باشد حاشیه سود دارد. زبان حاشیه سود دارد، جریان مالی که در رفت و آمد با مرکز توسعه در امریکا و غرب و اروپا است خود دارای حاشیه سود است که امروزه در در معرض تهدید است. ما نسبتمان با متروپل همین است که منافع اقتصادی پنهان را استعمار در حال از دست دادن میبیند. مناسبات اقتصادی که از متروپل باید برود و از آنجا توزیع شود. اگر این مناسبات به تدریج شکسته شد با آگاهی دولتها و ملتها استعمارگران را با چالش مواجه خواهد کرد. این مناسبات امروزه به هم خورده است و چون به هم خورده است شهروند میبیند که قسط خانهاش عقب افتاده و با انگیزههای غیر اعتقادی و بنیادی به خروش میآیند. این کاهش حجم کانالهای منتهی به متروپلها سبب تحولات جاری کشورهای غربی شده است. در بحث عرفی شدن به آموزهها خواهیم پرداخت و در بین کشورهای اسلامی ایران را بررسی خواهیم کرد. حکومت دینی هم میتواند شتابدهنده فرایند عرفی شدن باشد و هم کند کننده این فرایند. عملکرد تاریخی متولیان دین، روحانیت شیعه چقدر میتواند مردم را به سوی عرفی شدن سوق دهند. متدینین هم میتوانند جامعه را به سمت عرفی شدن هل دهند. عامل پارادایمهای فکری هم به بحث اسلام و ایران میتواند اضافه شود. مدرنیته را بررسی کنیم به عنوان مهمترین عامل اگرچه ما معتقد به اهمیت کنونی مدرنیته نیستیم. ادیان از حیث آموزهها متعدد و متفاوتاند وگرنه نیازی به آمدن ادیان دیگر نبوده است. تفاوت آموزهها را در سه سطح می توان بررسی کرد: غایات، قلمرو، راهکار ادیان غایات دارند، برخی قلمروهای وسیعتری دارند برخی به فرد برخی به جامعه و بالاخره در سطح راهکارها تفاوت جدی است. این سه حیث برای عرفی شدن تعیین کننده است. عرفی شدن نسبت به غایات یعنی این که چیزی را از قبل نمیشود تعیین کرد همان الخیر فی ما وقع است. عرفی شدن به دین میگوید کمی خود را جمع کن و لازم نیست در همه جا نظر بدهی. و عمدتا راهکارها، مسیر و نحوه رفتن، ابزار و تعاملات ادیان و اخلاق حرف برای گفتن فراوان دارند. دعواهای بین ادیان و جریان عرفی شدن بیشتر در راهکارها است. مثلا بحث های دین و دنیا از بحثهای جدی است که مربوط به غایات است و اختلافاتی که در ادیان وجود دارد. نسبت بین دین و جامعه ادیان آموزههای متفاوتی دارند. دین و عقل، دین و دولت از این معیارها است. ادیان تجزیگرا، اندماجی یا اشتمالی گونهشناسی است یا انحصار گراها و شمول گراها که دائره عمل خود را به این ترتیب تعیین کردهاند. دین تک بعدی و چند بعدی، دین نهادی (Institutional) و دین تسری یافته (Diffusional)، یا دین رستگاری دورکیم و دین شریعتی. شریعت مربوط به دینی است که دنیایی است برای اداره این جهان. اسلام میخواهد هر دو باشد و لازم ملزوم یکدیگر است. نکتهای که در باره تقسیمبندی و گونهشناسی وجود دارد این است که در گونهشناسیها تیپ ایدهآل ساخته میشود و لزوما با واقعیت انطباق ندارد. مصادیق در گونهشناسی از واقعیت گرفته نمیشود بلکه برای فهم بهتر بزرگنمایی میشود. دین این دنیایی و آن دنیایی تقسیم دیگری است که در اسلام تفکیک این دنیا و آن دنیا موضوعیت ندارد. این تمایزات باید در جایی در بحث عرفی شدن خودش را نشان بدهد در اسلام باید بحث شود با درکی که ما از آموزهها داریم جایگاه ما در این گونهها کجا است. اسلام دین اندماجی یا اشتمالی، توتالیتر و تسری یافته است. اگرچه منطقه الفراق داریم ولی عرصه آنها کم است و درثانی در روح این منطقه الفراغ هم اسلام جاری و حاکم است. اسلام دین خاتم است. خاتمیت یعنی دینی که نیاز انسان را بعد از این اجابت کرده است. تکافوی نیاز دینی اسلام را میدهد ادعای جاودانگی دارد، جهانی بودن هم دارد. این ادعا نیاز به قابلیت دارد که به اثبات برسد. در مراحل بعدی باید داوری انتهای تاریخ بایستد و قضاوت کند که نشدنی است. ادعای خاتمیت آیا بضاعتها و ضرفیتهایی دارد؟ و راه دیگر این است که بعد از این دین دین دیگری به عرصه آمده است یا خیر؟ بعد از اسلام سیکیزم که ترکیب اسلام، هندو است و غیر از آن بهائیت است که ادعای دین مستقل جهانی دارد. بعد جنبشهای نوپدید مطرح می شوند که اعضاء آنها محدود و سیال بودن است که میتواند بعد از چندی به دین دیگری گرایش پیدا کند. مدعی زیاد بوده است ولی قابل اعتنا نبوده است. جوامع دیگر قبول کننده دین جدید نیستند. دین اسلام از حیث بیرونی و تاریخ منحصر است و پس از اسلام از حیث جمعیت پیروان قابل توجهی نداشتهاند ولی این مدعا با این دلیل ثابت نمیشود دین خاتم باید بضاعت آموزهای نیز داشته باشد. ادعای خاتمیت را ادیان پیش از اسلام هم داشته است که نقض شده است. البته در مسئله خاتمیت تعدد و گستردگی نیامده است که گفته بشود دینی به گستردگی اسلام نیامده است. دو فرایند در خاتمیت مهم است. فرایند قابل پیام یعنی انسان. خصوصیت در خود پیام. از حیث گیرنده انسان باید به بلوغ فکری و عقلی برسند که با عقل می توانند راه را ادامه دهند. این علت برای خاتمیت در رابطه با بلوغ فکری بشریت خوب است ولی قابل رد و ابطال نیست. پیام هم باید دارای چنان قابلیت و انطباقی داشته باشد که قبلی ها نداشته باشند. ادعا شده این قانون اساسی جامعی است که هم فرازمان است و هم فرامکان. که قابلیت انطباق با همه زمانها و مکانها را دارد. قبل از این خصوصیات باید دید که قلمرو دین کجا است؟ درباره تفکیک دنیا و آخرت، اسلام قائل به دوئیت نیست. دورکیم همین دنیا را مقدس و نامقدس تقسیم میکند. زردشت آئین زروانی بخش خیر و شر دارد که در همین دنیا. نسبت دنیا و آخرت در اسلام نسبت تقابلی نیست. اسلام تفکیک و تجزی را به درون انسان منتقل کرده است. صفتی که دنیایی بودن دارد و آخرتی بودن هست در اسلام از اهمیت بیشتری برخوردار است. در مسیحیت دنیا محل عبور است و در اسلام مزرعه آخرت است و میدان شکل دهی به آخرت است. محل عبور یعنی با بیاعتنایی باید گذشت. در اسلام محبت به دنیا ذم نشده است، وابستگی و اکتفاء به دنیا نفی شده است و حتی علقه به دنیا نهی نشده است. آنچه در اسلام توصیه شده وابسته نشدن و اکتفا نکردن به دنیا است. مسیح توصیه میکند هرچه دارید بفروشید سلیبتان را بر گرده بگزارید و به دنبال من حرکت کنید. امیرمومنانB میفرمایند: اعْمَلْ لِدُنْيَاكَ كَأَنَّكَ تَعِيشُ أَبَداً وَ اعْمَلْ لآِخِرَتِكَ كَأَنَّكَ تَمُوتُ غَداً [1] برخی معتقدند دین را باید درونی کرد و افراد باید خودشان مراقب باشند و برخی می گویند باید زمینه ها را دولت فراهم کرد. مومن را باید طوری تربیت کرد که در هر شرایطی بتواند ایمان خودش را حفظ کند. گل نیلوفر در دل مرداب ایده ادیان شرق و ترویج شده از آقای ملکیان است. ولی باید دید با این بیان چه تعداد را شامل کرد. در جماعت توصیه به نماز جماعت شده است ولی در عین حال به امام جماعت توصیه شده است که رعایت اضعف الناس را بکند. اما به نظر می رسد هم خودسازی و هم جامعهسازی را با هم در نظر بگیریم. هم خودش را نجات دهد و هم نگران نجات دیگران هم باشد. ادیان انزواگزین اگر عمیقتر به واقعیت نگاه میکردند مداخله در اجتماع و سیاست را صحه میگذاردند. چگونه میتوان انسان را در محیط اجتماع به خودش واگذاشت؟ توصیه ملکیان خوب است ولی عده معدودی را در میسر قرار میدهد و بسیاری را رها میکند. صرف نظر از آسیبها، کدام استراتژی برای تعمیم دینداری بهتر جواب میدهد؟ مسیحیت لاجرم درگیر ماجراهای سیاسی میشود بدون آنکه بضاعتها را داشته باشد و دین اسلام درگیر میشود و اصول و خطوط را گفته است و در جزئیات حق مداخله عقل را داده است. در اسلام تاکید ظلم ستیزی بیشتر از کفر ستیزی است. هرجا ایمان آمده است مقابله با طاغوت و ظلم آمده است. یکی از مجالات بحث فقه این است که ناظر به حیات دنیوی پیروان است. حوزه تعاملات انسان با محیط اجتماع و طبیعت. این فقه متهم است که نقلی است و جوهر نقلی دارد که تحت تاثیر احکام امضایی هزار و چهارصد سال پیش است. این امر نقلی برای شرایط متبدل چه نسخهای برای نیازهای امروز ارائه کرده است. عقل در ساماندهی سلوک انسانی در فقه نقشی ندارد. ثبات در فقه هست در شرایطی که جامعه در حال تغییر هستند. در پاسخ گفته شده اسلام دین واقعگرا است، واقعگرایی یعنی با نظر به اقتضائات آموزههایی را بیان داشته است. هم جامعهشناسی دارد و هم روان شناسی و هم علوم سیاسی مناسبات قدرت و حکومت را. در فقه هم این واقعگرایی جاری است. فقه بر عقلگرایی تاکید ویژهای دارد، عقل در کنار منابع دیگر استنباط قرار گرفته و ملاحظه عرف کرده است و رعایت مصلحت کرده است. این عناصر آماده انطباق فقه با جامعه است. این شرایط در مقایسه با سایر ادیان قابل توجه است. در اسلام اگرچه روح تبعیت مهم است، روح فرمانپذیر اهمیت دارد. ولی مصالح و مفاسدی در اعمال نظاره شده است. در سایر ادیان اداره امور است مثل دوربینهای راهنمایی رانندگی که احقاق حق مرادش نیست اداره امور است. فقه ما فقط روح تبعیت را توصیه نمیکند، حکمه الاحکام در اسلام مهم است. تفصیل بحث در کتاب مراجعه شود. مقاله ارسال شده بحث ناظر به شرایط ایران مطالعه شود. علی شیرازی [1] . مستدركالوسائل 1 146 25- باب استحباب تعجيل فعل الخير
نظرات شما عزیزان:
|
About![]()
هوالحق خوش آمدید این وبلاگ برسر آن است که درحد امکان وبه قدربضاعة مزجاة خود به شکل تخصصی به علوم به پردازد واین محتاج لوازمی است که قطعا یکی ازآن ها کمک بازدیدکنندگان است،پس عنایت تان راچشم درراهم و... به علت خدمت هانری کربن به فرهنگ بشریت ونیز اسلام وایران وبلاگ به عکسش مزین شد. Archivesاسفند 1390دی 1390 آذر 1390 آبان 1390 مهر 1390 شهريور 1390 Authorsناصر علی نژادLinks
روزنامه های ایران LinkDump
" title="">لیموباکس Categories
فلسفه کاربران آنلاين:
بازدیدها :
|